چهل سالگی
گفتی که در چهل سالگی من ، تو، تازه بیست و شش بهار را گل کرده ای .
چقدر غم انگیز است اگر آنروز زنده باشم و تو باشی با من.
تو در آغاز راهی و من ، راه را پایانش زمزمه میکنم در حالیکه دستت از دستم کشیده می شود
اگر تا آنروز ، دستم بی دستت نشده باشد.
سلام
ایسا
سلام احسان جان.کجایی؟ نیستی.
مم نون
ودرود بر تو احسان عزیز
بله به تعمل وادارم کرد
دستت بی دستش نخواهدشد چراکه اوراکه تودوست میداری هموست که برای تومقابل تمام جهان می ایستد...
اگرعشق حقیقتی باشدمیان تو واو...