یهودا
سلام بر تو ای یهودای من...
درود بر تو ای خائن من ...
تو که مرا فروختی به بهای ناچیز چند سکه سیاه.
تو که نویدت دادم در شام آخر به خیانت.
درود بر تو ای ورونیکا...
دستمال از مهر بر سیمای من میکشی و در بستر یهودا میغلتی...
سلام بر تو ای تراژدی بی پایان من ...
سلام بر تو ای شبهای بی آغاز من...
کجای این فتنه و آغاز این خیانت ایستاده ای؟
زهره که به ماه نزدیک میشود، فاجعه ای رقم میخورد.
آیا تو همان فاجعه ای که امشب رقم خواهد خورد؟