تئاتریکال

هنری فرهنگی اجتماعی

تئاتریکال

هنری فرهنگی اجتماعی

کغار نامه

کغارنامه

فصل پنجم: میلیتاریسم با طعم لوار و شرجی

و چه با ایشان از حق می گوئید، که زیر پوستشان انباشته شده از چربی حرام ( امام حسین ع )

نباید هنر را فراموش کرد. وفرهنگ را. نباید در لفافه تشکیل یک وبلاگ هنری که بیشترین هم وغم خود را  صرف هنر تئاتر می کند در مباحث اجتماعی و سیاسی غرق شد. ولوچه کنیم که داغ کردن مردمان هرمزدگان روز افزون است و دوستان وظیفه شناس ما سر در شن دارند. ما هشدار دادیم از قبل اما شد انچه نباید و می شود که همگی در اغوش شنزار این برهوت غرق شویم اگر از خواب شیرین نیمروزمان بر نخیزیم. چند تا اعتراض هنرمندانه و چند خط امضا برای شکمبه هایی که پرگشته از حرام و حرامی و بیت المال کافی نیست. تازه به ریشمان هم می خندند. اگرعذر موجه نثارمان کنند باز هم این پایان ماجرا نیست. وقتی رمیز(موریانه) بجان چندل سقف خانه افتاده با تضرع و استقاثه اوار پایدار نمی ماند. وقتی تال (کرم) کور مغ (پنیر نخل) زندگی جوانان ما را می جود ، این کل کل وبلاگی و تشریفاتی روزنامه های محلی درماندگی و سرخوردگی را علاج نیست. اینجا کرکس مغول دست و پای هرمزدگان را بریده ، می سوزاند و ما به ریاضت بو علی سینا فلسفه شوق کرده ایم در این هاگیر واگیری!.؟ هل من ناصرا ینصرنی. تصور می کنید حسین ع امید بسته به توبه یکباره لشکر خشم و جهل ؟ که اب غسل از سر ریخته و الهی العف...نه. امام راه رستگاری می اموزد. اگر یک نفر تنها یک نفر در ضمیر خود فعل تحول را صرف کند ، ان با تمام ظلمی که در حق اهل بیتش کرده ، فرصت رستگاری یافته در همین لحضه.

هل من ناصرا ینصرنی. با تمام شقاوتی که به واسطه  فقر انجام داده ای. انسوی شهر اگر دوربین عکاسی هنرمندی را با تهدید قمه ای ربودی واین سو، در میدان قدس زن بارداری را بخاطر گوشی همراهش تا چندین متر روی اسفالت کشیدی ، و این سوتر حوالی دانشگاه ازاد دست نوشته های ابراهیم پشتکوهی را با خون دستش سرخ کردی ، گله ای نیست. مجال رستگاری پیش روی توست. انتخاب کن. صدای سایش سهیلی بر سینه دریا ، بوی برمیت خسبی پدر یا ذلت هرمزدگان فروشی و احمق ماندن؟ وقتی ناموست را سرزمینت را به ثمن بخث می فروشند. و دیگران مقدس که به واسطه رای تو تنها به ترفیع اجتماعی خانواده شان می اندیشند و خیالت بر باطل است اگر فکر کنی پارگی هنجره اقایان از ستاندن حقوق شهروندی ماست. اینجا سایه بادکنک میلیتاریسم جامعه را تاریک کرده و ان دیگران مقدس تزریقی هستند از غول بورژوازی و میلیتاریسم. عموما جامعه ای که با مدنیت فرقه ای و ساخت پاخت نظامی اداره می شود. حال برای فقهی شدن مسئله نیاز به همرنگ جماعت شدن دارند. ادای لوار زده ها و شرجی خورده ها را به انتریت نمایش می دهند. می شود همان تن فربه شده هایی که از گوشت مردم حرام گشته و عدالت برایشان کور. وقتی میلیتاریسم زیر ساخت های اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی ، هنری ، همه و همه را می بلعد حتی به قیمت نداشتن هیچ گونه نبوغ و هیچ تجربه ای از علوم پایه و وابسته این اتفاق می افتد که هر کهره ای به خودش اجازه دهد در تقسیمات کشوری ، مباحث علمی و غیره و غیره ، دخول کند و هر گوسکی حوزه انتخاباتی براه اندازد. خواصی(هه خواص) از کنار همین خلیج قد می کشد و می شود جزئی از همان دیگران مقدس. انقدر به خوردن مال حرام چربی فراهم کرده که حالا ریش قبا کند و عراجیف بلغور سازد...مگر جنابان رشید دریا را نعمت کرده برای ما افریده اند که جائی تان سوخته و متکلم به کاسه داغ تر از اش گشته اید؟؟؟ شما حاضرید فولاد مبارکه یا معدن فاریاب (که ازما ربودید) را به ما بدهید تا ما بیچاره های بقول شما ضعیف جانی بگیریم ؟ بله ما ضعیفیم اقا اگر ضعیف نبودیم که دهن این نماینده های نظام میلیتاریسمی شما را گل می گرفتیم تا شکر زیاد نخورند. بوشهر و هرمزدگان ضعیفند . به خاطر همین  نود درصد شهر را پایگاه های نظامی قرق کرده اند. هر صبح دم بجای صدای مرغکان دریائی ، مردم با مارش طبل و نقاره ، با صدای کوفتگی رژه سربازان ، بیدار می شوند. مثل سالهای ارتش سیاه شوروی.

این اراضی جنوبی ضعیفند ، بدهید یک طرفش را فرودگاه بسازند طرف دیگر را مستراح. رشیدان بیایند جهت امورات قضای حاجت و پرواز. مبادا تبریز و اصفهان و شیراز را به گند بکشید، مباد !.؟ اقای قاچاقچی : شغل حرام جنابعالی نظام اقتصادی کشور را به مخاطره انداخته. عجب؟ استان را دارند می برند حاجی... شما همین سئوال را با ماضی دوم شخص از خودتان ببرس. واقعا چرا این جمعیت سرمایه بر باد رفته ، تن به این ظلت داده اند؟ وقتی تمام چاره گی به سرحدات هدیه شده. حالا که اربابان دریا همه عزیزان افاغنه گشته و بده بستان های پستو خانه  چه امنیت  مجهولی برایشان ساخته و گلوله ها فقط سینه این سیه چرده ها را ، فقط قلب این ضعفای بی چاره را می درد. حاجی شما عزلت نشینی . چاره ای بجوئید تا مرهمی شود ملاک بر بی چاره گی. تنها افراد مخاتره بر انداز  بومی ها هستند ؟ یعنی باعث مخاطرات زمین و زمان این بومی های بی کارند؟ اینها که دستشان به میلیتاریسمی بند نیست که به حب ان سینه سپر کرده و به واسطه سواد کورشان مافیا و مجاهدین خلق تولید کنند. از محاسن سپید شما بعید است. شما مثلا نماینده... نکند توی این همه سال شما هم زبانم لال ، زبانم را خر مخنث بلپد ، تزریق ان میلیتاریسم صاحب مرده بودید؟؟؟ الله اکبر....

خدایا چتورن دیریا  با او همه نعمت کنارت بشت ولی ادم لووی ا گشنگی سهار بکنت؟(دیالوگ شخصیت محسن در نمایشنامه: ای بالک خبردار. نوشته استاد مرحوم احمد حبیب زاده) اه سر بگزارم به کدام دشت پر کمنزیل چری؟ در کدام قله از هماگ و گنو کلودنگ کنم ؟ کجای رود به خاک نشسته میناب غرق شوم از قل قل و اشوب این میلیتاریسم فاسدِ کودن؟ وجودم این روزها سخت دلتنگ تعالیم و تلاوت ایه ایه از ملا کل باقر مینابی گشته که سوره سوره میلیتاریسم پوشالی گرمازده را کفر و عناد تعبیر می کرد. دلم هوای دهه عاشورا کرده. سر بگذارم بر دیوار منبر کرتی ، های های بگریم از اینکه گوشهای چربی گرفته حرامی نمی شنوند شکوه رستگاری و ازادگی را. هل من ناصرا ینصرنی...

                                               سیدذبیح موسوی(کغار)

نظرات 15 + ارسال نظر
احسان ن چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 18:34


مم‌نون
ب‌زودی خواهم نوشت امیدوارم

همه ما با امید زنده ایم احسان جان.

ماه هرمزگان پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:18 http://minabi123.blogfa.cim

بسیار عالی ... فکت مواظب فیلترینگ بش !! ... ای حرفو به بعضی یو مث زهرن ...

درود بر ماه هرمزدگان. چراغ دشتهای دور سرزمینمان. زهر تو سرین که ما نخوردیم. فیلترینگ زندگی مان

سعید بندری پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:01

زنه بشی الهی هزار سال

سعید جان شده ای سنگ صبور ما. هزار سال امر زیادیه . تو همین زپرتی سالها شعورمون رو نخورن یا اینکه خودم به پیشنهاد یه پست چرب دولتی نفروشم خدا رو شاکریم. خیلی ممنون ما رو خیلی امید وار کردی تو این چند روزی که الل حساب هستیم

ولایت اراک پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:06

جواب ما رو که ندادی کغار جان.این اقای بندری که انگار گماشته شماست ما رو سنگ روی یخ کرد. اعتراف می کنم قلم تند و تیزی داری اما موافقت نیستم و هنوز معتقدم همان کفار اسم برازنده تری برای شماست.

جغد بندری پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:38 http://joghd11.blogsky.com/

درود سید

و یک درود اهورائی نثار شما

بهشب پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:08

خواندم لینک هم دادم تا همگان بخوانند.این کلمات مقدس را

مقدس زمان هایی است که تو این همه سال صمیمانه صرف هنر و فرهنگ کرده و می کنی.

گلپنگ پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:05

سلام کغار. در دل هات رو خوندم. بذار یه نتیجه بگریم.(تا وقتی اسپرم ها از مغز سرازیر بشن و شکم ها از چربی های کهنه بالا بیاید نتیجه اش همینه)

اسپرم ها رو نمی دونم ولی چربی ها رو گرفتم. درود بر تو که هوای ما گناه کارا رو داری

حسین رزده پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:14 http://sozlavar.blogfa.com

سلام خوبی خسته نباشی به ما هم سر بزنید

هیچ وقت فراموشت نکردم حسین جان. چشم...

باوا شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:31

توبه بکن باوا. همه چی خوبن. آزادی . امنیت . ناترسی باوا؟

ترس؟تو که نگفتی ازادی هن ، امنیت هم هن بپی.

احسان دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:41 http://lakposht.blogsky.com

سلام
خوب وخوش ببینمت سید عزیز

و ممنون ااز تو عیسی

ممنون احسان جان

احسان سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:11

سلام ایسا
متن رو چند بار خوندم
نوشته خوبی ست
اما ساده و روان نیست
مثل بغضیست که منتظر گریه ش هستی.

نمیدونم احسان . باید از سید پرسید. شاید باید گریست پیش از آن که فهمید.

ر د ن پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 http://www.dabirinezhad.blogfa.com

سلام
دستت درد نکند بودن در هر شکل خوبست نثر قشنگی بود اما ...
بماند بعد و خصوصی تر
موفق باشی
و امید را از دست نده که تنها داشته و سرمایه ایست که میتوان با آن از هر سختی گذشت

درد نگیرد سر شما. میمانیم به امید روزهای خصوصی ترمان

سهمار پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:47 http://sahmar62.blogsky.com/

ای گاو ‌گند‌چاله دهانان که تشنه زور و زرند و داعیه خدایی برزمین و زمان دارند زیر چرخدنده های موتور بازیابی شده آگاهی هرمزگان صدای تق و توق استخوانهایشان را خواهند شنید .اما باید سوخت شویم برای این موتور بدون سهیمه بندی...

درود. میبینی؟ این دست من است که بر دامان شماست.

کشکنگ سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:51 http://keshkang.blogsky.com

سلام ایسا
همین...

سلام بهنام عزیز.همین ؟

احسان ر.آ (تمدن) چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:31

با عرض ن خسته
از بلند ترین جای دنیا هم بنویسید

مجال مناسب. چشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد